محل تبلیغات شما

نه دی چند سال پیش، که پیش دانشگاهی بودیم، برای محرم بهمون اجازه دادن توی روز آخری که برای محرم برنامه برگزار می‌کردن یه قسمتی رو ما برعهده بگیریم و براش برنامه ریزی کنیم، ماهم که توی دو سه سال قبلش سر و تهمون رو میزدن سر کارای فرهنگی مدرسه بودیم و اون موقع، توی سال پیش دانشگاهی، از هر نوع فعالیت فرهنگی منع شده بودیم انگار خود بهشت رو بهمون داده بودن. سریع با الهه نشستیم و گفتیم چیکار کنیم و نکنیم باز رسیدیم به اینکه یه پادکست بسازیم که کارمون جمع و جور باشه و بتونیم از پسش بربیایم رفتیم کتابخونه و چندتا کتاب گرفتیم و منم یکسری مداحی های قدیمی پیدا کردم و خلاصه یه هفته‌ای اینجوری درگیر بودیم تا اینکه یکی از روزها بعد از آزمون منتظر بودیم که همه آزمونشون تموم بشه که تحلیل آزمون رو شروع کنیم که با الهه رفتیم اتاق گلشن و گفتیم که داریم چنین کاری می‌کنیم اونم نه گذاشت نه برداشت از توی قفسه یا شایدم از توی کیفش بهمون یکسری فلش کارت داد، فلش کارت ها کار بچه های شریف بودن که پشت سر هم اتفاقات رو با یه ادبیات خوبی نوشته بودن و طرح گرافیکی خوبی هم داشتن. کل اون کتابهایی که گرفته بودیم رو پس دادیم به کتابخونه و متنمون رو نسبت به اون فلش کارت ها دو روز مونده به برنامه عوض کردیم خدایی که چه چیز حقی شد. غدیر شد روایت اول و دونه دونه اومد جلو تا رسید به روز عاشورا " ابتدای کربلا مدینه نیست ابتدای کربلا غدیر بود" هم شد ترجیع بند کارمون.

قرار شده بود روایت آخر بشه روایت همون روزی که بچه ها قرار بود پادکست رو بشنون. تا لحظه آخر هم قرار بر همین بود که من دقیقا خود من :) روایت آخر رو کردم روایت نه دی و ماجرای ولایت و امتداد راه حق و این ماجرا ها. پادکست هم با سخنرای که " آقا" درباره حماسه نه دی داشتن و یکی از مداحی های که ولایت محور بود تموم شد. 

شد فردای اون روز و پادکست پخش شد و آدمها شدن دو دسته، اونهای که دیگه نمیدونستن چجوری منو بذارن رو سرشون و یه عده هم خب طبیعتا مخالف دسته اول.

اون روز تموم شد و پادکست پخش شد و غالبا هم یادشون رفت که چی بود و چی شد ولی من موندم با یه دنیای جدید. من در باره چیزی نظر داده بودم که حتی قبلش درباره درست و غلط بودنش فکر نکرده بودم و حتی امکان وجود نظر های مخالف درباره اون درنظر نگرفته بودم. و این اولین بار بود توی زندگی که شک تمام وجودم رو گرفت. 

دیگه نمیدونم که چی بگم که جمع کنم این حرفارو شاید بعدا ویرایشش کردم و یه جمع بندی براش گذاشتم فعلا همینجوری بماند.

لقد خلقنا الانسان فی کبد

اینجا یک جهنم است

یه بی نفس همیشه یادت...

رو ,یه ,هم ,اون ,توی ,روایت ,ابتدای کربلا ,شد و ,فلش کارت ,نه دی ,پادکست پخش ,نیست ابتدای کربلا ,ابتدای کربلا مدینه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

یادداشت های مصطفی بیان